loading...
پایگاه تفریحی پارمیس
نوید مسائلی بازدید : 42 یکشنبه 19 بهمن 1393 نظرات (0)



پرسید: اى فلان كس! چرا به اینجا آمده اى؟ این چه حال پریشانى است كه در تو مى نگرم؟


گفتم : چه گویم كه گفتنى نیست.

 

همى گریختم از مردمان به كوه و به دشت
كه از خداى نبودم به آدمى پرداخت
قیاس كن كه چه حالم بود در این ساعت
كه در طویله نامردمم بباید ساخت
پاى در زنجیر پیش دوستان
به كه با بیگانگان در بوستان

 

دل آن سردار عرب به حالم سوخت و به من رحم كرد و ده دینار داد و مرا از اسارت فرنگیان نجات بخشید و همراه خود به شهر حلب آورد و دخترش ‍ را به همسرى من درآورد و مهریه اش را صد دینار قرار داد. پس از مدتى آن دختر بدخوى با من بناى ناسازگارى گذاشت، زبان دراز كرد و با رفتار ناهنجارش زندگى مرا بر هم زد.

 

زن بد در سراى مرد كنو
هم در این عالمست دوزخ او
زینهار از قرین بد، زنهار
وقنا ربنا عذاب النار


خلاصه اینكه: آن زن زبان سرزنش و عیبجویى گشود و همچنان مى گفت: مگر تو آن كس نیستى كه پدرم تو را از فرنگیان خرید و آزاد ساخت؟

گفتم: آرى. من آنم كه پدرت مرا با ده دینار از فرنگیان خرید و آزاد نمود، ولى به صد دینار مهریه، گرفتار تو ساخت.


شنیدم گوسفندى را بزرگى
رهانید از دهان و دست گرگى

 

شبانگه كارد بر حلق بمالید روان گوسفند از وى بنالید.


كه از چنگال گرگم در ربودى
چو دیدم عاقبت، خود گرگ بودى


منبع:حكایت هایی از سعدی

برچسب ها حکایت , گله , همسر , ناسازگار ,
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
به وبسایت ما خوش آمدید نویسنده: نوید مسائلی 19 ساله از اصفهان دارای مدرک دیپلم طراحی سایت و فوق دیپلم نرم افزار کامپیوتر و در حال حاضر دانشجوی کارشناسی کامپیوتر می باشم از اینکه سایت ما را انتخاب کردید بسیار سپاس گزاریم با تشکر فراوان
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 381
  • کل نظرات : 103
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 9
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 9
  • بازدید ماه : 1,057
  • بازدید سال : 6,565
  • بازدید کلی : 73,141